فروردین 1383

"معنویت"، فانتزی یا تریاک توده‌ها؟

اصفهان

بسم‌الله الرحمن الرحیم

خدمت خواهران و برادران عزیز سلام عرض می‌کنم و شکرگزار این توفیق هستیم که دوستان هستیم و به دعوت دوستان دانشگاهیان اصفهان خدمت مردم شریف این‌جا رسیدیم و هم به شما عرض ادب می‌کنیم و هم در حضور شما به طور دسته جمعی عرض ادب می‌کنیم به سه بزرگواری که در این هفته در سوگ آن‌ها می‌نشینیم. پیامبر اکرم(ص)، امام حسن مجتبی(ع) و حضرت علی بن موسی‌الرضا(ع). امیدوار هستم که عرائض من شما را خسته نکند و من می‌خواهم در این فرصتی که در خدمت شما هستم یکی از مهم‌ترین مسائلی که آن روز و امروز در فهرست مهم‌ترین مسائل عامل البلوای بشری بوده و هست و خواهد بود را اشاره بکنیم و ببینیم آیا بین آن‌چه که در ادیان مختلف به نام معنویت خوانده شده با عقلانیت و عدالت رابطه‌ای هست و اگر هست به چه صورت است. یعنی صورت مسئله‌ی بحث امشب این است که بین معنویت، عقلانیت و عدالت در فرهنگ معنوی اسلام و فرهنگ‌های دیگری که امروز در شرق و غرب دنیا وجود دارند چه نسبتی است. اگر تاریخ را، چه بخش‌های خوب و چه بخش‌های بد آن را با حرکت آهسته بتوانیم دوباره ببینیم یکی از نتایج بسیار مهم و تکان‌دهنده‌ای که از تاریخ تحولات اجتماعی می‌توانیم بگیریم این است که با هر وسیله‌ای نمی‌توان به هر هدفی رسید. این جمله یک جمله‌ی بسیار کلیدی است. خیلی از منازعات نظری و عملی در طول تاریخ بر سر صحت یا عدم صحت این جمله در گرفته است. آیا بین وسیله و هدف نسبتی هست؟ آیا می‌توان با هر وسیله‌ای به هر هدفی رسید یا نه؟ این سوال در ظاهر ساده است. ممکن است در مقام گفتگو هم به آن پاسخ‌های ساده‌ای داده بشود اما واقعیت این است که بزرگ‌ترین اختلافات، درگیری‌ها، منازعات نظری و عملی در طول تاریخ بر سر همین مفهوم در گرفته است و هنوز این مسئله، مسئله‌ی امروز بشریت است. این همان مفهومی است که امام با تعبیر مشهور خودشان که گفتند ما مأمور به تکلیف هستیم و نه نتیجه در زمان جنگ خواست یادآوری کند و در واقع می‌خواست به ما توصیه کند که در روند مبارزات سیاسی، اجتماعی و دینی نباید پراگماتیست باشید. نباید ماکیاولیست باشید. نباید عمل‌زده و منفعت‌طلب باشید. اگر خودمان را مأمور به تکلیف دانستیم و نه نتیجه، موقع شکست مأیوس نمی‌شویم و همین‌طور موقع پیروزی مغرور نمی‌شویم و مفهوم این عبارت این بود که بدانید که کلاهبرداری‌های بزرگ تاریخ دقیقاً وقتی اتفاق افتاده‌اند که سنخیت این روش‌ها و ارزش‌ها دانسته نشده یا رعایت نشده است و در نتیجه با بهترین شعارها بدترین قطعات تاریخ بشر ساخته شده است. خیلی از این‌ آدم‌هایی که ما آن‌ها را آدم‌های بدی در تاریخ می‌دانیم و در معرض نفرین بشریت هستند شعارهای بسیار خوبی داشتند. شعارهایی که در آن دوره و حتی در این دوره ممکن است قابل توجیه و قابل دفاع باشد و همه‌ی مشکلات در مسائل نظری و در شعارهایی که داده می‌شده نبوده است. گرچه در مواردی هم این‌طور بوده است. شما اگر مفاهیم سیاسی، اجتماعی که بشریت را تا الان به دنبال خودش کشانده به دقت شالوده شکنی بکنید خواهید دید که بسیاری از تلاش‌ها و فراخوان‌های تاریخی، بسیاری از این نعره‌کشی‌ها در طول تاریخ اگر به دور از هیاهو و در خلوت تعقل بشوند قابل دفاع نیستند و مقدار زیادی سوء تفاهم در آن‌ها هست و هزینه‌ی زیادی برای این سوء تفاهم‌ها پرداخت شده ولی بشر بعد از همه‌ی هزینه‌هایی که پرداخته دوباره سر جای اولش بوده است. همان قصه‌ی خری است که عصاری می‌کرد و بعد روغنی که بیرون می‌داد برای چرب کردن سبیل بعضی‌ها بوده که در طول تاریخ سبیل آن‌ها با دسترنج همین ملت‌هایی که فریب این شعارها را خوردند و جوامعی که بازی خوردند چرب شده است. امروز دوباره ببینید که بشریت قرن 21 را چقدر بد شروع کرده و معلوم نیست که بالاخره می‌خواهد چه چیزی را از چه چیزی نتیجه بگیرد و در انتها چه چیزی را نتیجه خواهد گرفت. ما هنوز با چنین جهانی روبرو هستیم. جهانی که روبرو شدن با آن به طرز وحشتناکی شرم‌آور است. درست مثل گذشته‌های سیاهی که از تاریخ برای ما نقل شده است. ولی ما به موهبت آن گستاخی که داریم و باید هم داشته باشیم باید با این جهان روبرو بشویم و آن را به درستی تفسیر کنیم و بعد هم تا حدی که می‌توانیم اوضاع را تغییر بدهیم. اوضاع بشر هم نسبت به قرن‌ها و هزاره‌های پیش خیلی تغییر نکرده است. ابزار بشر تغییر کرده ولی خود بشر تغییر نکرده است. یک افسانه‌ای به نام بشر جدید ساخته‌اند اما بشر جدید همان بشر قدیم با ابزارهای جدید است و یکی از دروغ‌های هیجان‌انگیزی که همیشه به ما گفته‌اند و باز هم می‌گویند این است که ما یک چیزی به نام بشر جدید داریم که اساساً با بشر قدیم متفاوت است در حالی که می‌بینیم ابزار کار این بشر جدید هنوز و همچنان همان پنجه‌ی شیر و دندان گرگ و دم روباه است که در دوره‌های پیشین بود و نه فقط در عرصه‌ی سیاست و جنگ، بلکه در عرصه‌ی اقتصاد و فرهنگ هم امروز در دنیای بشری وضعیت همین است. امروز در صحنه‌ی اقتصاد جهان هم رابطه‌ها، رابطه‌ی گرگ و میش است. در عرصه‌ی فرهنگ هم صداهای کلفت بر صداهای منطقی غلبه کرده‌اند و آن‌قدر مزخرفات در کاسه‌ی سر ما و بشریت ریخته‌اند که دیگر جایی برای حقیقت و کمله‌ی حق نمانده است. حتی معنویت هم که موضوع صحبت امشب هست به نفع صاحبان قدرت و سرمایه و رسانه مصادره می‌کنند و علیه حقوق مردم استفاده می‌کنند. در واقع بشریت اسباب بازی بزرگ‌ترهای جهان شده‌ است. ما اسباب‌ بازی آن‌ها شده‌ایم و به نظر می‌رسد اگر امروز جای خودمان را به درستی تشخیص ندهیم و تعیین نکنیم و مسئولیتی که بر عهده‌ی ماست را به عهده نگیریم مجبور خواهیم بود با طرح‌های پر از تناقض در زندگی و خانواده و بازار و مدرسه و دانشگاه و رسانه و حکومت سر کنیم. بخش دوم این افسانه‌ی بشر جدید این است که به ما می‌گویند شما هنوز بشر سنتی هست و از سنت‌های خودتان در دوره‌ی گذار هستید و این گذار قهری و قطعی است و اجتناب‌ناپذیر است و هر تلاش و مقاومتی در برابر آن مذبوحانه است و در واقع با این گذار قهری و تاریخی همان تعبیری است که یک دوره با مبانی جبر هگلی و مارکسیستی راجع به تاریخ بحث می‌کردند و امروز به جبر لیبرالیستی و سرمایه‌‌داری در تاریخ تبدیل شده است و لیبرالیزم هم ارزش‌های خودش را به همان روش‌های فاشیستی در دنیای بشری تعقیب می‌کند. در حالی که این فرهنگ حاکم بر جهان عمر خودش را کرده و امروز باید به فرهنگ دیگری اندیشید که معنویت، عدالت و عقلانیت را یک‌جا و یک کاسه بفهمد. تفکر توحیدی، جامعه‌ی توحیدی و اقتصاد توحیدی را به هم گره بزند. احکام و اخلاق دین را نه جدا جدا بلکه یک‌جا و با هم جمع‌بندی بکند. حالا از این روایتی که خدمت شما می‌خوانم همین بر می‌آید و واقعیت این است که حتی اگر کسانی بتوانند تک تک احکام دین را اجرا بکنند اما بدون توجه به هدف و رسالت دین و بدون توجه به فلسفه‌ی دین باشد باز به الگوهای برتر یک جامعه‌ی دینی و حکومت دینی نخواهد رسید و میوه‌های آن یا نارس و کال خواهد بود یا پوسیده از درخت خواهد افتاد. اگر به ارتباط نظر با عمل، ارتباط معنویت با عدالت و ارتباط این دو با عقلانیت باز هم نسل جوان مسلمان در کشورهای اسلامی کم‌توجهی بکنند باز نتیجه همین خواهد بود که الان هست. یعنی اعتقاد و بی‌اعتقادی ما مساوی است. چون ما در هر دو صورت به یک شکل زندگی می‌کنیم. ما در هر دو صورت به یک شکل مدیریت می‌کنیم و به یک شکل لباس می‌پوشیم و به یک شکل حرف می‌زنیم و به یک شکل تجارت می‌کنیم. همان مثال معنویت را من می‌خواهم به روایات این سه بزرگوار یعنی پیامبر اکرم(ص)، امام حسن و حضرت رضا(ع) مستند کنم. من می‌خواهم همین مثال معنویت را بزنم که معنویت در منطق این سه بزرگوار چیست و در منطق شرق و غرب همین امروز چطور معنا می‌شود. معنویت شرق، معنویت آسیایی و عرفان آسیایی یک نوع مخدر است. یک والیوم اجتماعی است و واقعاً تریاک توده‌هاست. معنویت شرق و آسیایی توجیه‌گر ستم و عامل عقب‌ماندگی ملت‌های شرق است. از آن طرف آن‌چه که به نام معنویت مدرن در غرب نامیده‌اند، چون مدت‌هاست که ریشه‌ی معنویت مسیحی قدیمی در غرب زده شده و به جای آن از قرن 19 به این طرف و در 150 سال اخیر یک معنویت سکولاریستی درست کرده‌اند برای این‌که کار مسکن را برای بشر صنعتی بکند بدون این‌که به ریشه‌های عقلانی و لوازم حقوقی آن توجه بکنند. یعنی رابطه‌ی معنویت از یک طرف با عقلانیت و از یک طرف با عدالت قطع شده است و این وسط یک چیزی به نام معنویت قلابی و ساختگی درست شده است. در واقع خودش یک صنعت است. صنعت و تکنولوژی معنویت است. کار آن هم آرامش دادن و تخدیر اعصاب کسانی است که دیگر توجیهی برای زندگی کردن ندارند و معنایی برای زندگی نمی‌بینند و می‌خواهند برای زندگی معنا بتراشند. معنویت مدرن غرب یک توجیه مالیخولیایی به نفع دنیاپرستی است و در واقع حکم دسر بعد از بلعیدن خوک سرمایه‌‌داری را در فرهنگ مدرن غرب دارد. من در یک جایی یک تعبیری عرض کردم که به نظرم این تعبیر قابل تأملی است. این آیه‌ی کریمه‌ای که هم «کلوا و اشربوا...» در آن هست و هم «لا تسرفوا...» در آن هست. تعبیری که من از این کردم آن است که می‌توان گفت این «کلوا و اشربوا...» خطاب به معنویت شرق و عرفان آسیایی است که فکر می‌کنند معنویت مساوی است با تارک دنیا بودن و ترک عقلانیت و ترک عدالت است و خطاب «لا تسرفوا...» به غرب سرمایه‌‌داری است. خطاب آن با فرهنگی است که رابطه‌ی خود را هم با معنویت و هم با عدالت قطع کرده و اسم خودش را عقلانیت گذاشته است. خطاب به سرمایه‌‌داری اسرافگر حق‌ناشناسی است که امروز دچار خلأ معنوی شده و همان‌طور که پیتزا سفارش می‌دهند معنویت سفارش می‌دهند. فرق معنویت اسلامی با معنویت شرق و غرب در چه چیزی است؟ الان یک معنویت رایج در غرب هست که به اسم معنویت مدرن یا معنویت سکولاریستی مطرح است و از آن مکتب روح‌گرایی یا معنا‌گرایی تعبیر می‌کنند یک گرایشی است که از یک طرف ریشه‌های معرفتی آن را زده‌اند و از یک طرف ریشه‌های وجودی و پانتولوژیک آن را قطع کرده‌اند و بعد دیدند با این نیاز شدید فطری بشر به معنویت، این فشار جامعه و فرد را می‌ترکاند و بنابراین شروع به ساختن معنویت‌های ساختگی و معنویت دنیوی کردند و همین‌طور معنویت اختراع کردند. من عرض کردم که واقعاً به این شکل است که در فرهنگ سرمایه‌‌داری سکولار همان‌طور که پیتزا سفارش می‌دهند معنویت هم سفارش می‌دهند. این معنویت‌گرایی که در غرب به وجود آمده است پشت به معنویت توحیدی و انبیایی است و یک معنویت مونتاژ شده است. یک تکه از هندوایزم و بودیزم برداشته‌اند و با تکه‌ای از مسیحیت مخلوط کرده‌اند. مبانی الحادی قشری پوزیتیویستی را روی آن می‌گذارند و مصالح و آجر اگزیستانسیالیستی کار می‌گذارند و یک چیزی سر هم بندی می‌کردند که به یک شکلی به آن‌ها آرامش بدهد بدون این‌که از آن‌ها عمل بخواهد، بدون این‌که قانون، اخلاق و ارزش‌گذاری داشته باشد و بدون این‌که از آن‌ها عقیده به چیزی را بطلبد. این یک معنویت بدون هزینه است. در واقع سرویس معنوی دادن است. حالا شما این را مقایسه خواهید کرد با معنویتی که از قول پیامبر اکرم(ص) و امام حسن(ع) و امام رضا(ع) خدمت شما عرض می‌کنم. معنویت ساختگی غرب و آن تریاک معنوی شرق و آسیایی خواستند در این یکی، دو قرن جای عرفان و معنویت انبیایی و توحیدی را بگیرند ولی امروز به بن‌بست رسیده‌اند. خود غربی‌ها می‌گویند معنویتی که ما ساخته‌ایم یک امر ذهنی فردی است. یک سوبجکتیویته است بدون آن‌که هیچ ما به ازای واقعی عینی داشته باشد. خودشان این را می‌گویند و در عین حال از آن آرامش می‌خواهند. از این امامزاده توقع دادن آرامش به بشریت را دارند و معلوم نیست چیزی که هیچ ما به ازای علمی و آبجکتیو ندارد، هیچ ریشه‌ی واقعی ندارد و قابل توجیه عقلانی هم نیست و ارتباطی هم با حقوق بشر ندارد و تکلیف هیچ چیز را اعم از حقیقت و فضیلت و عدالت را معلوم نمی‌کند چطور می‌خواهد به بشر آرامش بدهد و بعد طبیعی است که آن آرامش ایجاد نشد و امروز با مواد مخدر و ال.اس.دی و حشیش و ماری‌جوانا می‌خواهند به آرامش و معنویت برسند و واقعیت هم همین است. یعنی وقتی در یک جهان فکری اولاً از طبیعت معنویت‌زدایی کردی، از جهان معنویت‌زدایی کردی، از ذهن بشر و عقل او، از جان و حیات بشر و حتی از طبیعت بشر معنویت‌زدایی کردی و از همه چیز تفسیر سکولاریستی دادی و گفتی تنها فرق بین انسان و حیوان فرق در فیزیولوژی آن‌هاست همین می‌شود. حالا که در موج سوم جریان‌های زیست‌شناسی و روانشناسی در غرب حتی همین هم منتفی شد. یعنی گفتند حتی بین آناتومی انسان و حیوان هم هیچ فرقی وجود ندارد. وقتی گفتی بین این‌ها تفاوتی وجود ندارد، وقتی روح و فطرت و معاد و مبدأ را انکار کردی با کدام فرمول جادویی می‌خواهی به بشر آرامش بدهی؟ طبیعی است که این معنویت یک شوخی و دروغ است. حالا بیایید این معنویت را حتماً با عرفان و معنویت قرآنی مقایسه بکنید. قرآن بزرگ‌ترین معجزه‌ی پیامبری است که ما الان عزادار او هستیم. همین قرآنی که از یک طرف در دعوت معنوی می‌گوید سجده کن و نزدیک شو و در خلوت‌ترین ابعاد زندگی فرد دخالت می‌کند می‌گوید به ثروتمندان جامعه که حقوق محرومان را نمی‌دهند از طرف خداوند وعده‌ی عذاب بدهید. ارتباط این معنویتی که در فرهنگ اسلام و در فرهنگ پیامبر(ص) و امام حسن(ع) و امام رضا(ع) است با عدالت و عقلانیت و معرفت همین است. معنویت اسلامی یک معنویت سمبلیک نیست. یک چیز فانتزی نیست. معنویت اسلامی برای آدم‌های بی‌کار نیست که یعنی تو باید بی‌کار باشی تا بتوانی معنوی باشی. معنویت اسلامی یک شغل نیست. مقدس بودن یک حرفه نیست که یک عده‌ای عارف و مقدس حرفه‌ای باشند و بقیه زندگی سگی بکنند. عرفان و معنویتی که پیامبر(ص) و امام حسن(ع) و امام رضا(ع) آوردند معنویت و عرفانی است که مراتب بالا و پایین دارد اما در پایین‌ترین و عادی‌ترین رده‌ی توده‌های مردم و در عادی‌ترین مسائل زندگی و مادی‌ترین ابعاد زندگی حضور دارد و می‌تواند حضور داشته باشد. در معنویت اسلامی ما عارف حرفه‌ای نداریم. عرفان یک شغل نیست. مقدس حرفه‌ای نداریم که بقیه زندگی غیر عرفانی بکنند و یک عده‌ای بی‌کار باشند تا بتوانند عارف باشند. در منطق این سه بزرگوار همه چیز به هم مربوط است. یک شبکه است که هیچ حکم و موعظه و قانونی منعزل از بقیه‌ی احکام و معارف دین نیست. این معنویت یک وزنه‌ی آویزان از بشر و موی دماغ مردم نیست. معنویتی که اسلام منادی آن است معنویت در حاشیه زندگی نیست و بلکه معنویت در متن است و لذا معنویت اسلام قابل سکولاریزه شدن نیست و تفکیک از مادیت ندارد. در فرهنگ اسلامی این‌طور نیست که بگویند یک بخشی از زندگی شما معنوی است و یک بخش دیگر آن مادی است. بلکه همه‌ی ابعاد فرهنگ از ازدواج و کار و درس و تفریح و خوابیدن همه می‌تواند معنویت باشد اگر به معنای اصلی فرهنگ گره بخورد که انبیا آورده‌اند. عرفان شرقی و آسیایی، معنویت بودای و برهمنی که تبلیغ می‌شود، درویشی‌های انگلیسی، عرفان مسئولیت گریز، عرفان انزوا‌طلب، عرفان مالیخولیایی، عرفانی که با مواد مخدر و شراب و حماقت می‌توان آن را تقویت کرد، چنین عرفانی که یک نوع عیاشی و لذت‌طلبی روانی است، در واقع یک نوع دنیاطلبی است. یک معنویتی است که برای زندگی برنامه ندارد. معنویتی برای گریز است. معنویتی که یا راه مرگ را نشان می‌دهد و با زندگی کاری ندارد و یا اگر از نوع معنویت سکولار دنیوی غرب است در واقع معنویت مادی است و معنویت نیست و اصلاً عالم معنا را مجازی می‌داند و آخرت را مثل مد لباس برانداز می‌کنند. شما اگر آثار و کتاب‌های اینان را بخوانید می‌بینید به معنویت همین‌طور نگاه می‌کنند. معنویت سکولار، معنویت مدرن به درد کسانی می‌خورد که دنیا را چلانده باشند و بعد از آن یک شکم یوگا بروند برای این‌که خستگی برطرف بشود و آن چیزی که خورده‌اند را هضم بکنند و دوباره بر سر سفره‌ی سرمایه‌‌داری بنشینند و دوباره ببلعند. معنویت در آن عالم به این شکل معنا می‌شود و همین کارکرد را دارد و لذا آن‌ها می‌گویند از حق یا باطل بودن معنویت صحبت نکنید بلکه بگویید کارکرد معنویت چیست؟ فایده‌ی مادی معنویت چیست؟ اما در فرهنگ اسلامی که می‌خواهم راجع به آن صحبت بکنم و برای شما روایاتی را بخوانم اهداف معنوی با روش‌های غیر معنوی قابل تحقق نیست. کسانی در جامعه‌ی ما هستند که می‌خواهند معنویت را با دموکراسی لیبرال و اقتصاد سرمایه‌‌داری در کنار هم بگذارند و با هم پیوند بزنند و سر هم بندی کنند و مونتاژ کنند. به آن‌ها عرض می‌کنیم که بعضی از آن‌ها در قدرت هم هستند. به آن‌ها عرض می‌کنیم که این معنویتی که شما از آن دم می‌زنید می‌تواند از نوع بودایی یا عرفان سرخپوستی باشد اما نمی‌تواند معنویت قرآنی باشد. معنویت اسلامی را باید طوری بفهمید که هم با عقلانیت و هم با عدالت اجتماعی و اقتصادی جور در بیاید و به هم مربوط باشند و از هم لاینفک باشند. معنویت اسلامی، معنویت پشت ابرها نیست. انتزاعی و غیر عملی و منحصر در خواص نیست. همان خدایی که در این فرهنگ و در مکتب پیامبر(ص) از ما معنویت و تهذیب نفس و خلوص نیست و توجه شبانه‌روزی به آخرت را می‌خواهد اعلام می‌کند کسانی که در جامعه طلا و نقره انبار می‌کنند و مازاد بر نیاز خود را به محرومین و فقرا و مستضعفین جامعه نمی‌رسانند، آن‌ها را از طرف خداوند به عذاب دردناک تهدید کن. پیامبر(ص) می‌گوید من برای تهذیب نفس مردم و معنویت آمده‌ام. خب اگر برای معنویت آمده‌ای این چه پیامی است که از طرف خدا آورده‌ای؟ پیام این است که می‌فرماید «الذین یکنزونَ الذَّهَب و الفِضَّه و لا ینفقونَها فی سبیل الله فَبَشِّرهم بعذابٍ الیم...». آن‌هایی که طلا و نقره گنج می‌کنند، آن‌هایی که سرمایه و دلار انبار می‌کنند و آن را در راه خدا و به نفع محرومین و طبقات پایین جامعه انفاق نمی‌کنند به عذاب دردناک بشارت بده. به آن‌ها بگو که این سکه‌های طلا و نقره‌ای که جمع می‌کنید و در راه خدا و محرومین خرج نمی‌کنید بر پشت و پهلو و کمر شما داغ عذاب خواهد شد. این سرمایه‌ها را علیه خودتان جمع می‌کنید. این همان فرهنگی است که امام صادق(ع) در یک روایتی می‌فرمایند گاهی بعضی از پولدارها و سرمایه‌دار در جامعه می‌بینند در قیامت در نامه‌ی اعمال آن‌ها زنا نوشته‌اند، دزدی نوشته‌اند در حالی که در تمام عمر خود مرتکب آن کار نشده‌اند. می‌فرماید آن‌جا این‌ها در قیامت می‌پرسند ما چه زمانی این کارها را کردیم که در نامه‌ی اعمال ما نوشته‌اید؟ جواب می‌دهند تو انجام نداده‌ای ولی باعث آن شده‌ای. یا می‌توانستی مانع بشوی و مانع نشده‌ای. برای این‌که در فامیل و محله و روستا و شهر شما دختر و پسر جوانی بودند که احتیاج به ازدواج داشتند و به خاطر مسائل مالی نتوانستند ازدواج کنند. به خاطر 500 هزار تومان یا یک میلیون تومان نتوانستند ازدواج کنند و کارشان به روابط نامشروع کشید. تو هم در آن زنا شریک هستی. تو هم در گناه دختری که به خاطر فقر سر خیابان می‌ایستد تا ماشین‌ها او را سوار کنند شریک هستی. تمام سرمایه‌داران و دولتمردان جامعه در آن زنا شریک هستند. آن‌هایی که می‌دانند و می‌توانند کاری بکنند و کاری نمی‌کنند در آن شریک هستند. آن‌هایی که نمی‌دانند و یا نمی‌توانند فرق می‌کند. تمام کسانی که قدرت، رسانه و ثروت در اختیار دارند و در برابر این مسائل سکوت یا مماشات می‌کنند بدانند که طبق این روایت امام صادق(ع) در چقدر زنا و دزدی شریک هستند و این در نامه‌ی اعمال آن‌ها نوشته شده و باید عدالت آن جواب بدهند. دنیا این‌طور که ما خیال می‌کنیم نیست. معنویتی که امام صادق(ع) و امام باقر(ع) و امام سجاد(ع) آورده‌اند چنین معنویتی است و یقه‌ی همه‌ی ما را می‌گیرد. امام حسن(ع) که 25 سفر حج پیاده رفت و در زندگی ایشان نقل شده که بسیاری از روزها روزه بود و شب‌ها تا صبح در حال تفکر بود یا می‌گریست و هنگام اذان رنگش می‌پرید و بدنش می‌لرزید و مظهر آرامش بود و این آرامش محصول یقین بود و نه محصول تلقین و شک. چون آدم با شک به آرامش نمی‌رسد. بر خلاف ایمان مدرنی که می‌گویند ایمان با شک قابل جمع است و ایمان احتیاجی به یقین و معرفت و عقلانیت ندارد. چطور می‌توان با شک به یک چنین آرامشی رسید؟ همین امامی که مظهر چنین معنویتی است می‌گوید من وقتی یک انسان محتاج یا فقیر را می‌بینم و از من چیزی می‌خواهد، من از نگاه در چشم انسان محتاج و گرسنه‌ای که نزد من آمده می‌ترسم که در قیامت خداوند به خاطر همین مقداری که او احساس حقارت می‌کند من را عذاب کند. من از عذابی که در آخرت به خاطر همین مقدار حقارت که ممکن است در چشم یک انسان ببینم می‌ترسم. معنویتی که انبیا و اولیای ما آورده‌اند و از ما خواسته‌اند این است. قرآن بزرگ‌ترین هدیه‌ی پیامبر(ص) است. یعنی بزرگ‌ترین معجزه‌ی پیامبر(ص) قرآن است. قرآن و معنویتی که پیامبر(ص) برای آن آمده قرآنی است که در سوره‌ی مبارکه‌ی «یس» می‌گوید «اذا قیل لهم انفقوا مما رزقکم الله...»، وقتی به ثروتمندان و سرمایه‌داران جامعه گفته شد از آن‌چه که خدا به شما داده انفاق کنید و مازاد بر نیاز خود را به خانواده‌ای بده که از فقر در حال متلاشی شدن است، «قال الذین کفروا للذین آمنوا انُطعِمُ من لَّو یشاء...»، می‌گویند اگر خدا می‌خواست آن‌ها را سیر می‌کرد. حالا که خدا او را سیر نکرده من او را سیر کنم؟ به من چه؟ شکم او صاحب دارد. خدا خواسته او فقیر و گرسنه باشد. این‌هایی که هر نوع فقر و فساد و تبعیض و نامردی و جنایت را می‌گویند قسمت و تقدیر الهی است و خدا این‌طور خواسته را می‌گوید. قرآن به این‌ها جواب داده و می‌گوید این‌ها قسمت نیست. خود قرآن می‌گوید خداوند قسمت همه‌ی شما را برایتان فرستاده است. می‌گوید خداوند رزق همه را فرستاده است چون رازق و رزاق است. خدا می‌گوید رزق همه‌ی شما را من فرستاده‌ام. آن‌هایی که به رزق نمی‌رسند یا تنبلی می‌کنند و یا یک عده‌ای رزق آن‌ها را دزدیده‌اند. این‌ها را که نباید به حساب خدا نوشت. می‌فرماید این‌ها کافر هستند. این خیلی تعبیر عجیبی است. می‌فرماید این‌هایی که مؤمنین به آن‌ها می‌گویند انفاق کنید و جواب می‌دهند که اگر خدا می‌خواست این‌ها را سیر می‌کرد کافر هستند. در حالی که این کفر به معنی الحاد نیست چون خودش می‌گوید اگر خدا می‌خواست به او می‌داد. پس معلوم می‌شود این کافر ملحد نیست. این کافری است که خدا را قبول دارد ولی قرآن به او کافر می‌گوید برای این‌که وقتی به او می‌گویند به محرومین جامعه کمک کن می‌گوید اگر خدا می‌خواست خودش کمک می‌کرد و این قسمت است. قرآن می‌گوید کسانی که این حرف را می‌زنند کافر هستند. این منطق، منطق کفر است. «اِن انتم الا فی ضلالٍ مبین...». او نمی‌گوید که خدا قسمت فقرا را فرستاده اما سهم و روزی آن‌ها را شما خورده‌اید. سهم آن‌ها را فرستاده ولی تو آن را بالا کشیده‌ای. این ماشین‌های گران‌قیمت و این کاخ‌هایی که در آن زندگی می‌کنی سهم همان‌هاست که بالا کشیده‌ای. این رزق آن‌هاست و اگر خدا به یک کسی بیشتر داد به این معنی نیست که خودش باید بخورد تا خفه بشود بلکه به این معنی است که مازاد بر نیاز شرعاً دیگر برای او نیست. آن مقداری که نیاز دارد را استفاده کند. نمی‌گویم در حد زهد و ریاضت باشد ولی در یک حد متوسط و خوب زندگی بکند. مازاد آن برای تو نیست و روزی آن‌هاست و باید به آن‌ها رد کنی. او می‌گوید اگر خدا می‌خواست خودش می‌داد و قرآن هم می‌گوید کسی که این حرف را می‌زند کافر است. قرآن در سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 180 می‌گوید «لا یحسبن الذین یدخلون بما عاتاهم الله من فضله هو خیر لهم...»، آن‌هایی قدرتمند و ثروتمند هستند ولی بخل می‌کنند و به محرومان جامعه که جلوی چشم آن‌ها پرپر می‌زنند، نمی‌رسانند فکر نکنند که این به نفع آن‌هاست. «بَل هو شر لهم...»، این شری برای شماست و در قیامت این اموال طوق و گردنبند آتش بر گردن شما خواهد بود. آرزو می‌کنید که کاش این اموال را نداشتید. آن‌جا آرزو می‌کنید که کاش این اموال نبود و کاش فقیر بودید. چون قرآن سه جا روی سرمایه و ثروت دست می‌گذارد. قرآن ضد ثروت نیست. قرآن از ثروت و سرمایه و پول به خیر تعبیر کرده است. در دعاها هم می‌گویند از خدا خیر بخواهید و بگویید ما را مرفه کن. ما رفاه می‌خواهیم، زندگی خوب می‌خواهیم. اسلام ضد پول و ضد سرمایه نیست. اسلام ضد دنیا نیست چون ضد طبیعت نیست. اما از کجا آورده‌ای؟ کجا خرج می‌کنی؟ روی این‌ها حساس است. تولید ثروت یک کار اسلامی است. چون بعضی‌ها فکر می‌کنند وقتی علیه سرمایه‌‌دار و پولدار بحث می‌کنی به این معنی است که همه فقیر و گدا باشیم و کسی تولید ثروت و کار نکند. نه، آن‌هایی که کار صنعتی و کشاورزی و علمی می‌کنند، آن‌هایی که برای جامعه رشد و رفاه اقتصادی ایجاد می‌کنند پیش خدا ارزشمند هستند و این یک عبادت است. زهد به این معنی نیست که ثروت تولید نکنیم. باید ثروت تولید کنیم. چون اگر ثروت تولید نشود انفاق آن امکان ندارد. چیزی که نیست چطور توزیع بشود؟ توزیع ثروت وقتی معنا دارد که تولید ثروت بشود. پس تولید ثروت حتماً باید باش. زاهد بودن به معنی مفت‌خور بودن نیست. به این معنی نیست که کار نکنی و تولید ثروت نکنی و توسعه نباشد. تولید ثروت یک ارزش است به شرطی که به طریق بیرون کشیدن لقمه از حلقوم دیگران و ظلم به حقوق دیگران نباشد. در واقع نامشروع نباشد. در مقام توزیع ثروت و مصرف ثروت می‌گویند زاهد باش. تا می‌توانی تولید کن ولی نگفته‌اند تا می‌توانی بخور. قرآن جهاد مالی را در کنار جهاد جانی قرار می‌دهد. می‌گوید «جاهدوا باموالکم و انفسکم...»، یعنی جهاد با مال مثل جهاد با جان ارزش دارد. می‌خواهیم بدانیم ارتباط این معنویت با مسئله‌ی دنیا و مادیات و حقوق مردم چطور است. این روایت از پیامبر(ص) است. فرمودند «ما محق الایمان محق الشهب شیءٌ...». فرمود هیچ چیز به اندازه‌ی شهب و بخل که خصلت آدم‌های پول‌پرست است، ایمان را از بین نمی‌برد و آن را نمی‌سوزاند. هم ایمان خود فرد و هم ایمان جامعه و اجتماعی را می‌سوزاند. یعنی ایمان بقیه را هم می‌سوزاند. یعنی هم خودش بی‌دین می‌شود و هم بقیه را بی‌دین می‌کند. حبس مال و خصلت‌های سرمایه‌‌داری که می‌خواهد تمام دنیا را در مشت خودش بگیرد و فشار بدهد و آب آن را بگیرد و آب هم نچکد که بقیه چیزی بر ندارند. این خصلت را می‌گوید. مالکیت خصوصی خدای اوست و بر رأس مقدسات است. این‌ها دقیقاً خصلت‌های حیوانی است که در خیلی از ما هست و متأسفانه در فرهنگ لیبرال سرمایه‌‌داری تئوریزه شده است. یکی از پدران برجسته‌ی مکتب لیبرال سرمایه‌‌داری در غرب یعنی «جان لاک» می‌گوید هر کسی به فکر خودش باشد چرا که خدا به فکر دیگران هست. عین همین آیه‌ای که گفت وقتی به او می‌گویند انفاق کن می‌گوید خدا هست و اگر خدا می‌خواست خودش می‌داد. پس چرا من بدهم؟ دقیقاً ترجمه‌ی همین آیه است. در این فرهنگ «مندویل» که از نظریه‌پردازان برجسته‌ی توسعه‌ی مدرن غرب است می‌گوید این چیزهایی که شما می‌گویید از نظر اخلاقی بد است و مثلاً می‌گویید حرص و خودخواهی و بخل بد است اتفاقاً با همین‌ها می‌توان یک جامعه‌ی مترقی توسعه یافته را ساخت. اگر حرص نباشد، اگر خودخواهی نباشد که جامعه آباد نمی‌شود. ببینید تز توسعه از نوع سرمایه‌‌داری لیبرال چه هست. درست ضد توسعه از نوع انبیایی و دینی است. عین جمله این است که می‌گوید رذائل فردی فضائل جمعی هستند. می‌گوید همین چیزهایی که شما از آن به عنوان رذیلت‌های فرد یاد می‌کنید و می‌گویید این اخلاق بد است اتفاقاً فضائل جمعی هستند. یعنی جامعه‌ی توسعه یافته را باید همین‌طور ساخت. همه باید گرگ همدیگر باشیم. باید همدیگر را له بکنیم تا جامعه آباد بشود و الا اگر قرار باشد همه به فکر همدیگر باشند و مواسات و مساوات برقرار باشد من دیگر چه انگیزه‌ای دارم که بروم و تولید ثروت بکنم. او راست می‌گوید. وقتی که ما حیوان باشیم دیگر انگیزه‌ای برای تولید ثروت نداریم مگر این‌که همه‌ی آن را خودمان بخوریم. اما اگر در مکتب پیامبر(ص) و امام حسن(ع) و امام رضا(ع) تربیت شدیم که سخت است شما می‌توانی کاملاً تولید ثروت بکنی و در عین حال اهل انفاق و سخاوت و برادری و مساوات و مواست باشی. ولی در فرهنگ این‌ها این موارد معنی ندارد. قرآن می‌گوید آن‌ چیزی که در دست شماست مال شما نیست. شما در آن اموال جانشین و نایب خدا هستید و خدا صاحب اصلی است. وقتی او به تو می‌گوید انفاق کنی باید این کار را بکنی. تو باید ببینی او چه می‌گوید. «انفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه...»، یعنی تمام ثروت و قدرتی که در دست شما هست برای شما نیست. شما امانتدار هستید. صاحب این‌ها خداست و وقتی او می‌گوید انفاق کن باید انفاق کنی چون برای تو نیست. مثل این می‌ماند که شما یک کتابی به من بدهید و بعد بگویی کتاب من را به فلانی بده و من بگویم نمی‌دهم. برای تو نیست که بگویی نمی‌دهی. او به تو داده است و گفته مثلاً ده روز بخوان و استفاده کن و بعد به دیگری بده. ما خیال می‌کنیم مالک این‌ها هستیم و نمی‌دهیم و این درست خلاف این آیه‌ی قرآن است. پیامبر(ص) راجع به این تیپ ثروتمندان و اغنیا گفت «اجسادهم لا یشبع...»، یعنی شکم‌های این‌ها هیچ وقت سیر نمی‌شود، «و قلوبهم لا تهشع...»، و دل‌های این‌ها هیچ وقت در برابر حقیقت نرم نمی‌شود. این‌ها سنگ‌دل هستند و هیچ وقت هم سیر نمی‌شوند. فرمود «یا ایها الذین آمنوا انفقوا من طیبات ما کسبتم...». مؤمنین اگر مؤمن هستید انفاق کنید. از چه چیزی انفاق کنیم؟ اولاً از «ما کسبتم...». یعنی از دستاورد خودتان باشد و نه از مالی که از مردم بالا کشیده‌اید و با گران‌فروشی و احتکار و رشوه و نامردی و رانت‌خواری و دزدی باشد. اولاً باید برای خودتان باشد. «ما کسبتم...»، یعنی دسترنج خودتان باشد. بعد هم این‌که «من طیبات ما کسبتم...». از پاکیزه‌های آن بدهید و از زباله‌های آن ندهید. ما وقتی می‌خواهیم به کسی انفاق کنیم آن آشغالی که می‌خواهیم به آشغال‌دانی بریزیم و دیگر به درد ما نمی‌خورد را به یک فقیر می‌دهیم. قرآن می‌گوید از پاکیزه‌های دسترنج خودتان به دیگران بدهید. آن هم بدون این‌که طرف تحقیر بشود. این‌ها فرهنگ معنویت انسان‌گراست. اومانیزم اسلامی این‌هاست. واقعاً کدام یک از این‌ها در ما مرسوم است؟ مذهب در ما عبارت است از این‌که چند شب در سال بیاییم و یکی، دو ساعت نوحه بخوانیم و سینه بزنیم و پیراهن سیاه به تن کنیم. کل مذهب در ما همین است. مذهب اجتماعی ما این است. در حالی که اصلاً این چیزها نیست. یعنی توصیه به این چیزها نشده است. ما در این مسائل روایتی نداریم. تمام آیات و روایاتی که هست در همین حوزه‌ها هست که می‌گوییم و هیچ کس هم این‌ها را به ما نمی‌گوید. من نمی‌دانم برای چه این‌ها را نمی‌گویند. چرا این‌ها را به نمی‌گویند که 95 درصد قرآن و روایات این‌هاست. در روایت می‌فرماید پیامبر(ص) فرمود «لمن باصل جمع المال...»، ما پیامبران برای دعوت مردم به تکاثر و ثروت‌اندوزی و برای توجیه مذهبی بخور بخورها برانگیخته نشدیم. «و لکن بعثنا لانفاقه...»، ما برانگیخته شدیم تا به بشریت درس انفاق بدهیم. ما نیامده‌ایم تا به بشریت آموزش بدهیم که تا می‌توانی خودت بخور و به بقیه نده. چون همه این را بلد هستند. ما برانگیخته شدیم تا به بشریت بگوییم به بقیه هم بده و همه را خودت نخور. ما اصلاً برای همین آمدیم. این چیزی است که اگر ما به بشر نگوییم خودش نمی‌فهمد و سرش را مثل خوک در آخور خودش می‌اندازد. ما آمده‌ایم تا به بشر بگوییم خوک نباش و به فکر بقیه هم باش. فلسفه‌ی دین این نیست که ثروت‌اندوزی و بهره‌برداری و مالکیت خصوصی را توجیه مذهبی بکند و بگوییم تا هر چقدر که دلت می‌خواهد این کار را بکن و از هر جا که دلت می‌خواهد پول در بیاور و هر طور هم که دلت می‌خواهد خرج کن. اگر هم دلت خواست و مثلاً زنبوری وجدان تو را نیش زد از آشغال‌های ته سفره یک چیزی جلوی کسی بینداز که خودت را راضی کرده باشی و بگویی ما هم معنوی شدیم. می‌گوید ما برای این نیامدیم. ما آمدیم تا به بشریت بیاموزیم «بعثنا لانفاقه...»، باید در جامعه گردش ثروت باشد. باید مختارانه و آزادانه ثروتی که با دسترنج خودت تولید کردی را توزیع کنی. از آن مقدار که مازاد بر نیاز خودت و خانواده‌ات هست. لازم نیست خانواده‌ی خود را در تنگدستی و مشکلات بیندازی. البته یک عده که مقامات بالاتری دارند این کار را هم می‌کنند ولی از ما نخواسته‌اند. گفته‌اند خودت و خانواده‌ات در آسایش متعارفی باش و یک زندگی شرافتمندانه داشته باش و اگر مازاد بر آن کسب کردی همه را خودت بالا نکش. «طوبی لِمَن انفَقَ القَصد و بذل الفضل...»، خوشا آنان که میانه‌روانه انفاق می‌کنند و مازاد بر نیاز خود را در اختیار خانواده‌های محروم دیگر قرار می‌دهند. آن‌ها در بهشت با من هستند. معنویتی که پیامبر(ص) آورده این است. پیغمبری که حتی در جنگ می‌فرمود شب حمله نکنید برای این‌که زن و بچه‌ها خوابیده‌اند و با سر و صدای درگیری و شمشیر بیدار می‌شوند. برای این‌که از خواب بیدار نشوند. معنویت ایشان این‌طور است که در جنگ مواظب است یک زن و بچه از خواب نپرند. عرفان این است. نه عرفان آسیایی شرقی و نه عرفان مدرن سکولار غربی است. عرفانی که انبیا و پیامبر اکرم(ص) آورده این است که فرمود مبارزه با فاصله‌های طبقاتی به علاوه‌ی این‌که دهنده خودش رشد می‌کند و گیرنده تحقیر نشود. چون بعضی‌ها می‌گویند ما چیزی به نام منافع عمومی نداریم، مصالح عامه و عدالت اجتماعی کلمه‌های انتزاعی ساختگی شاعرانه‌ای است که یک عده ساختند و یک عده هم بازی آن را خوردند. منافع عمومی یعنی چه؟ سخاوت و اخلاق یعنی چه؟ این ارزش‌هایی که شما می‌گویید کجاست و چرا زیر دست من نمی‌آید؟ ولی سکه زیر دست می‌آید. قشنگ می‌توان آن را برانداز کرد و آن را زیر دندان گذاشت و فهمید که قلابی است یا واقعی است. انبیا آمدند تا بگویند آن چیزی که نمی‌توانی لای دندان خود بگذاری و بفهمی که قلابی است یا واقعی است اتفاقاً واقعی‌تر از سکه‌ای هست که در دست توست. آمده‌ایم تا تو به آن‌ها ایمان بیاوری. به این ارزش‌های نادیده و به غیب ایمان بیاوری. ایمان به غیب یعنی ایمان به چیزی که آن را لمس نمی‌کنی ولی واقعیت دارد. سعادت و شقاوت خودت و جامعه در دنیا و آخرت به آن مربوط است. آن‌ها می‌گویند هر انسانی ذاتاً به فکر خودش است. پس چرا شما می‌گویید انفاق و ایثار کنید و رعایت حقوق دیگران را بکنید؟ این‌ها چه حرف‌هایی است؟ انسان ذاتاً حیوان است و به فکر خودش است. پیامبر(ص) می‌گوید عیبی ندارد، به فکر خودش باشد. اتفاقاً وقتی ما می‌گوییم انفاق بکنیم برای این است که به نفع خودت است. این انفاق و زکات یک فایده‌ی مادی برای فقرا دارد اما فایده‌ی بزرگ‌تر آن برای کسی است که انفاق می‌کند. می‌فرماید اصلاً چون به نفع خودت هست می‌گوییم انفاق کن. اصلاً چرا به زکات می‌گویند زکات؟ زکات به معنی تزکیه و پاکسازی و پاک کردن است. می‌گوید زکات بدهد و انفاق کن برای این‌که رشد کنی و پاک بشوی و آدم باشی. برای این‌که ما وقتی آدم می‌شویم که از منافع خودمان بگذریم. ما نمی‌توانیم از منافع خودمان بگذریم. مذهب را در حد آش خوردن و شله زرد و سینه‌زنی می‌شناسیم و پای آن هستیم. ولی جایی که باید از منافع خود بگذریم نیستیم و کم می‌شویم. هر چه این منافع بیشتر می‌شود، کم‌تر می‌شویم. تا جایی که باید یک نفر از مال خود بگذرد و نیست می‌شود. در تاریخ نقل شده که امام حسن(ع) چند بار اموال خود را نصف کرد. یعنی یک مرتبه نصف اموالی که داشت را به فقرا داد. دوباره از اول شروع می‌کرد. این معنویت است. در روایت داریم که امام حسن(ع) چند بار اموالش را با خدا تقسیم کرد. یعنی هر چه داشت نصف می‌کرد و نصف آن را بین فقرا تقسیم می‌کرد و دوباره شروع می‌کرد. موقعی که منافع مالی ما به اسم مذهب در خطر بیفتد هیچ کدام مذهبی نیستیم. وقتی که بحث جان پیش بیاید دیگر هیچ مذهبی وجود ندارد و همه‌ی ما در سوراخ موش هستیم. جایی که جان در خطر است ارزش مجاهد و شهید معلوم می‌شود که عزیزترین چیزی که دارد را می‌دهد و می‌گوید من این‌جا هم مذهبی هستم. من فقط موقع سینه‌زنی و روضه‌خوانی و شله‌زرد و آش خوردن مذهبی نیستم. این مذهب است که ارزش دارد. و الا به شما بگویم که مذهب در حد مناسک را همه‌ی دنیا دارند. بودایی‌ها مناسک مذهبی دارند، مسیحی‌ها دارند، یهودی‌ها دارند، بت‌پرستان دارند. شما به هر جای دنیا که بروید یک مناسکی دارند. یک آداب و رسوم مذهبی را دارند. ولی این این آداب و رسوم که کافی نیست. این‌ها شروع مذهب است. ما خیال می‌کنیم این‌ها پایان مذهب است. اصل همین چیزهایی است که این‌ها گفته‌اند که ما هم اهل این کارها نیستیم. دوباره من تأکید می‌کنم در فرهنگ پیامبر(ص) و اسلام ثروت بد نیست. تراکم ثروت یعنی عدم توزیع درست ثروت، عدم تولید ثروت به روش درست، عدم مصرف ثروت به روش درست بد و غلط است. برای این‌که در تعابیر اسلامی هست که پول باید مثل خون که در سراسر بدن در حرکت است در سراسر جامعه در حرکت باشد. اگر یک جایی خون جمع بشود لخته می‌شود و سکته اتفاق می‌افتد. سکته همین است. یک جایی خون جمع می‌شود و حرکت نمی‌کند و یک جایی هم دچار کم‌خونی می‌شود. اگر در جامعه ثروت یک جا جمع شد، یک عده از راه حلال و حرام پول در آوردند، چون از راه حلال نمی‌توان زیاد پول درآورد، از راه حلال و حرام ولو با توجیه پول در می‌آورند و بعد هم نمی‌دانند با این پول‌ها چه کار کنند. مثل کسی که نشسته بود و فریاد می‌زد. به او گفتند چه شده است؟ می‌گفت درد می‌گیرد. گفتند خب چرا سوزن می‌زنی؟ خودشان به خودشان سوزن می‌زنند و بعد هم فریاد می‌زنند. یک قشر مرفه سرمایه‌‌دار اهل اسراف و تبزیر در جامعه‌ی ما و همه‌ی جوامع هستند. قرار بود این‌ها کنترل و ادب و تعدیل بشوند نه این‌که سوار ما بشوند. مسئله این است. یعنی انبیا برای همین آمدند. می‌گوید ما برای انفاق مال مبعوث شدیم. این معنویتی است که امام حسن(ع) و امام رضا(ع) خواستند و آوردند. ثروت خوب است، تولید ثروت لازم است، توزیع و مصرف آن هم لازم و واجب است. یک روایتی از امام حسن(ع) هست که می‌فرمایند اگر به من بگویند یک کسی هست که پول دوست ندارد و مال نمی‌خواهد، من می‌گویم او یا دروغ می‌گوید یا دیوانه است. این روایت از امام حسن(ع) است. همین امام حسن(ع) می‌فرماید محبت انسان به پول یعنی محبت به امکانات زندگی و هر کسی دوست دارد یک زندگی مرفه و شرافتمندانه و متعارفی داشته باشد و این بد نیست. اسم این دنیاطلبی نیست. این‌که همه‌ی ما می‌خواهیم یک زندگی شرافتمندانه داشته باشیم، دختر و پسر جوان دوست دارد ازدواج بکند و یک آلونک و خانه‌ای داشته باشد و کار داشته باشد که دنیا نیست. خود این‌ها آخرت است و اتفاقاً آن صوفی منحرفی که امام باقر(ع) را دید که در ظهر تابستان بیرون از خانه بیل می‌زند آمد و گفت به‌به، پسر علی باشی و این‌طور اهل دنیا بشوی؟ این‌قدر حرص نزن. سر ظهر تابستان و در گرما به دنبال دنیا آمده‌ای؟ امام باقر(ع) فرمود این دنیا نیست،‌ این آخرت است. من آمده‌ام تا برای خودم و زن و بچه نان حلال تهیه کنم. تأمین زندگی آبرومند آخرت است و دنیا نیست. یا یک نفر دیگر پیش امام صادق(ع) آمد که یک لباس پشمی خیلی خشنی پوشیده بود. حالا شک دارم که راجع به امام صادق(ع) یا امام رضا(ع) باشد. دید امام صادق(ع) یا امام رضا(ع) یک لباس عادی و متعارفی پوشیده است. گفت آقا یک مقدار به آخرت فکر کن. این‌قدر بدن خود را به این لباس‌های خوب عادت نده. امام گفت بیا. او جلو آمد. امام پیراهن رویی را کنار زد و زیر پیراهنی را نشان داد. دید یک لباس خشن و بسیار ساده است. امام گفت این لباس زیرین برای خداست و این رویی برای مردم است. ما آدم متعارف هستیم. معنوی این نیست که در خیابان راه برود و همه بگویند او عارف است. او خیلی عارف است. عارف نباید با بقیه فرق بکند. اگر کسی را دیدید که با بقیه‌ی مردم فرق دارد بدانید که عارف نیست. دروغ می‌گوید. او یا کلاه خودش را برداشته یا کلاه مردم را برمی‌دارد. عارف و سالک و مؤمن عین بقیه هستند و آدم اصلاً نمی‌فهمند. در روایت داریم که می‌گوید بین شما کسانی هستند که در زمین گمنام هستند و در آسمان‌ها پیش خدا مشهور هستند. یعنی اصلاً شما نمی‌فهمید که این آدم جزو اولیای خداست ولی در آسمان‌ها مشهور هستند. بر عکس بعضی‌ها که روی زمین مشهور هستند و آن‌جا کسی آن‌ها را نمی‌شناسد. امام به او گفت پیراهن زیری که خشن است را برای خدا پوشیده‌ام و بالایی را برای مردم عادی پوشیده‌ام. چون من یک آدم عادی هستم و نمی‌خواهم با بقیه‌ی مردم فرق داشته باشم که بگویند این آقا خیلی معنوی و خیلی عارف است. این‌جا داریم که امام می‌گویند اما تو این لباس رویی را برای مردم پوشیده‌ای و لباس زیری را برای خودت پوشیده‌ای. زیر آن لباس خشن یک پیراهن نرمی پوشیده بوده است. می‌گوید لباس زیری را برای خودت پوشیده‌ای و لباس رویی که یک ذات خشنی دارد را برای این پوشیده‌ای که کلاه مردم را برداری. پیراهن نرم را هم زیر این پیراهن خشن برای نفس خود پوشیده‌ای. برای این‌که به تو خوش بگذرد. فرق معنویتی که امام معصوم می‌گوید با معنویت از نوع صوفیانه این است. امام می‌گوید واجب است کسی بر خانواده‌اش آسان بگیرد. خیال نکند اگر بر زن و بچه سخت بگیرد خدا از او راضی است. در روایت از امام حسن(ع) داریم که باید بر زن و بچه آسان بگیری و باید آن‌ها در زندگی احساس راحتی بکنند. وظیفه‌ی شرعی تو این است. نباید با فشار و ریاضت زندگی بکنند. البته بحث ریاضت اختیاری چیز دیگری است. اما در موارد عادی امام حسن(ع) می‌گوید باید به فکر خانواده‌ی خود باشی، باید زندگی شما تأمین باشد. هر کسی می‌گوید من مال دنیا را دوست ندارم یا دروغ می‌گوید یا دیوانه و احمق است. مال برای زندگی لازم است. مگر بدون پول می‌توان زندگی کرد؟ مگر می‌توان بدون مال زندگی کرد؟ این شعار است. همه به مقداری از آن احتیاج دارند. منتها تمام بحث این است که همین آدمی که این حرف را می‌زند و می‌گوید اگر کسی گفت من مال دوست ندارم یا دروغ می‌گوید یا منافق است می‌گوید تمام زندگی و همه‌ی آن چیزی که داری ارزش تحقیر کسی که به او کمک می‌کنی را ندارد. فرق این است. می‌بینید معنویت و مادیت در فرهنگ این‌ها چه هست؟ اگر پول درست و در جای خودش مصرف شد، یعنی نیازهای فرهنگی، عمرانی، آموزشی، اقتصادی، صنعتی، هنری، علمی، بهداشتی، سیاسی، حقوقی، دفاعی، امنیتی جامعه تأمین شد این ثروت و پول خیر است. اگر بر خلاف آن عمل شد و از راه نامشروع و ظلم به دیگران به دست آمد و در راه نامشروع صرف شد به ضد خودش تبدیل می‌شود و منشأ فساد می‌شود. از این‌که تشریف آوردید خیلی متشکر هستم. و السلام علیکم و رحمت الله.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha